مرا از من بپرس ای جان
که ميدانم که هستم من
منه بر من بها زآنرو
که خود دانم چه ارزم من
نوشته ها و سروده های
فرهاد سعیدی
اين کوزه گر دهر مرا ساخت به طَرق پــــرداخت مرا تا بدرخشم چون برق
وآنگاه به من گفت مشو غره به خويش چون نيست ترا جای درين عالم زرق
در سال 1326 (1947) در طرقرود، دهستانی در دامنۀ کوهستان سر به فلک کشيدۀ کرکس، چشم بر جهان گشودم و شش سال ابتدائی را در آن سامان به دبستان رفتم و از کلاس هفتم تا انتهای تحصيلات متوسطه در اصفهان با زمانه نرد زندگی باختم.
ورود به دانشگاه و سربازی خود، بازی ديگری بود برای ارضاء جان ماجراجوی کاوشگرم که هيچ چيز سيرش نميکرد!
قيد و بند ازدواج و بچه دار شدن هم نتوانست به نشستنم وادارد و از سال 1974 قصد مهاجرت به اروپا کردم و به زودی خود را در بهشت روياهای پيروزی و گسترش يافتم که بسی سختی داشت، اما من اين شرط بازی را از پيش ميدانستم، بدينسان با کار و کوشش شبانه روزی، در بازرگانی ماشينهای اداری، پايگاهی ساختم و از آلمان با ايران و چند کشور ديگر به تجارت پرداختم.
تا هواپيمای پيروزی را برای پروازی بلند به روی باند آوردم، انقلاب ايران همۀ قواعد بازی را برهم ريخت و من پس از زمانی کوتاه خود را در صحنۀ بهينه سازی صنايع سبک و سنگين يافتم.
در سال 1988 قصد ورود به بازار شوروی کردم و آنچنان در امواج ماجراهای آن غرقه شدم که نزديک سی سال را در آن سپری کردم!
زندگینامه
درباره سایت
نوشته ها و دکلمه ها در این درگاه همواره افزوده و بروزرسانی می شوند.