ای نفت بسوزی که بسوزی تو جهانی شرمت که تو ما را نه ازين سوز رهانی
در محفل ما چوب تری بود که می سوخت با قطرۀ اشک از سری و سوز نهانی
با آمدنت دود شد آن محفل روشن آن شمع بمردی و شديم زار و مُهانی (خوار شده)
بوديم بزرگان جهانی به زمانی گشتيم همی کهتر و کهتر ز کهانی
درمانده نمودی همه کس را و دواندی بر هر سر بازار چو اسبان رِهانی (شرط بندی)
خود را يل بازار شناسی که تو نفتی در بورس بگويند تو چنينی و چنانی
آنسان تو تبختر کنی و سخت بنازی بر خويش که گوئی تو خود آن اصل مِهانی
ای نفت که چون خدعۀ ملا تو سياهی باشد که تو ما را هم ازين حقه رهانی
زآن آتش بيداد که سوزی تو جهان را سوزان تو همه شيخ که سوزند جهانی
8/11/2021
Comments