top of page
Search
فرهاد سعیدی

نفت



ای نفت بسوزی که بسوزی تو جهانی شرمت که تو ما را نه ازين سوز رهانی

در محفل ما چوب تری بود که می سوخت با قطرۀ اشک از سری و سوز نهانی

با آمدنت دود شد آن محفل روشن آن شمع بمردی و شديم زار و مُهانی (خوار شده)

بوديم بزرگان جهانی به زمانی گشتيم همی کهتر و کهتر ز کهانی

درمانده نمودی همه کس را و دواندی بر هر سر بازار چو اسبان رِهانی (شرط بندی)

خود را يل بازار شناسی که تو نفتی در بورس بگويند تو چنينی و چنانی

آنسان تو تبختر کنی و سخت بنازی بر خويش که گوئی تو خود آن اصل مِهانی

ای نفت که چون خدعۀ ملا تو سياهی باشد که تو ما را هم ازين حقه رهانی

زآن آتش بيداد که سوزی تو جهان را سوزان تو همه شيخ که سوزند جهانی



8/11/2021

11 views0 comments

Recent Posts

See All

Comments


bottom of page