بر ما رقم مرگ نويسی تو رئيسی؟ اهريمنی ای زادۀ شيطان، تو رئيسی؟ از مکر تو سوزند خلائق به دل آب افتاده به دامند درآن دلق و به پيسی آن مردم نان آور ما را چه به سر شد کافتاده به دريوزه و هم کاسه بليسی کُشتی تو همه مردم ايران ز نداری آری که تو از مکر چو ناموس بليسی (ابليس) از خدعه ز استاد بزرگت سری ای شيخ هم در دهش مال خسيسی و خسيسی هر کشتۀ تو خاک شدی بی کفن آنگاه باشد که به فردا کفن توست تليسی (گونی) زودست که افتی تو ازين مسند پوشال بر تن کنی آنگاه تو از شرم لبيسی (جامۀ کهنه) دادی تو به افيون جوانان وطن را با اينهمه داريم ربيسی و ربيسی (دلير مرد شجاع) صد بد تر طالب تو به سرکوب عزيزان ای شعبده باز هان که تو ارباب کَريسی (فريب و خدعه) اين کودک کارست، تو دانی خبرت هست؟ يا اينکه تو بر ديدن اوضاع طميسی (کور) گويند ز سر فقر بدادی تو به حوزه! يک جو شرف ار بودت و اکنون تو شريسی (بد سرشتی) بگذار رياست اگرت هست شرافت رو آدمیت جوی به ميدان چو مقيسی (قياس شده) با ناز چو طاووس مده قر به ميانه کم ناز بر اين مسند و هم اينکه عريسی (داماد) اينسان که تو اين خلق پريشان بنمائی باشد که به دريوزه بنالی به غسيسی (خرمای گنديده) هيهات اگر خلق ستم ديده خروشد کانروز به ميدان تو فريسی تو فريسی (کشته ازهم دريده شده)
19/18/2021
Comments