اوايل انقلاب بود که مرا آگاه نمودند که بازار صادرات خاويار ايران دچار اختلالاتی شده و اگر بتوانم در اين راستا همکاری نموده و صادراتی سالم و همه جانبه سودمند را پايه ريزی نمايم، هم خدمتی برای کشور خواهد بود و هم تجارتی برای خودم.
پس از اظهار آمادگی، مهلتی خواستم تا نخست بازار اروپا را مطالعه کنم و سپس نشستی با مديران سازمان شيلات داشته باشم.
بنابراين بدون فوت وقت بازار اروپا در رابطه با خاويار بويژه خاويار ايران را مورد بررسی دقيق قرار داده و سر نخهائی از سرچشمه های مشکلات بدست آوردم.
دريافته بودم چه مسيرهائی نادرست پيموده شده و چه راههای درستی در پيش است که بايد پيمود و خلاصه اينکه با صرف نيرو و سرمايه، در اندک زمانی بدست آورده بودم که چه بايد کرد.
بدينسان برای شرکت در نشستی با حضور تنی چند از مسئولين عازم ايران شدم.
نخست با ارائۀ استدلال کاستی ها و ضعف های اجرائی که به صادرات خاويار در بازار اروپا خسارت وارد کرده بود را برشمرده و اشاره نمودم که برای جبران گذشته و بدست آوردن بازار می بايست تا مدتی قيمتها را زير قيمتهای پيشين ايران و حال روسيه (شوروی) پائين آورند.
جملۀ پائين آوردن قيمت به ساحت آقای مديرعامل که هيچ تخصصی نه در زمینه توليد و نه صادرات خاويار داشت، چنان نا موزون آمد که برآشفت و گفت: اصلا تا بازار چنين باشد، ما صادر نخواهيم کرد، که ماهی ما در دريا و خاويار هم در شکمش خواهد بود تا بازار خوب شود و ما ماهی ها را صيد و خاويار توليد کنيم.
حال اين من بودم که از اين ادعای ناشيانه برآشفتم و خطاب به ايشان گفتم: آقای ...! پرسشی دارم و خواهش دارم جدی بگيريد و پاسخ دهيد، ايشان نيز محترمانه موافقت کرد.
پرسيدم: لطفن بفرمائيد تا چند روز ميتوانيد قضای حاجت خويش را متوقف کنيد؟
طبعا مدير محترم صاحب مقام برآشفت و گفت: منظور شما ازين شوخی چيست؟
پاسخ دادم که اين بسيار جدی است و شوخی نيست!
همگان يا سکوت کردند يا پچ پچ و سرآخر چون توجه همه جلب شده بود، خود پاسخ دادم و گفتم چون گاه قضای حاجت رسد، انسان اندکی می تواند از اجابت حکم طبيعت سر باززند. آن ماهی نيز ازين قاعده مستثنی نيست و گاهش که رسد تخمهايش را در دريا می ريزد. بنابر اين بازارتان را نگاه داريد اما نه با اين نگرش!
چون روحيۀ مديران دولتی انقلابی را می شناختم و می دانستم که اينان خويش را تا حد ممکن بالا و هرکس ديگر را پائين می انگارند و امکان ندارد که سر عقل بيايند و همکاری صورت بگيرد، جلسه را برای هميشه ترک کردم.
چند ماهی نگذشته بود که خبر ترش شدن دهها تن خاويار در اروپا و مرجوع کردن آنها به ايران را شنيدم و با خود گفتم چه خوش گفته اند که "به کارهای گران مرد کار ديده فرست که شير شرزه برآرد به زير خم کمند"، آخر ايشان يک فرهنگی شريف و خوش ذوق بود که اين پست کارشناسی را به او رانت داده بودند.
留言