بی غيرتم رفيق مرا حال کار نيست بد تر ازآن هوسم کارزار نيست
می دانی ازچه فرو خفته غيرتم زيرا به غيرت همگان اعتبار نيست
فريادمان همه شد ناله های زار کس را دگر ز جور شيوخ اختيار نيست
آخوند و فسق و فجورش چو برملاست از او دگر ز ثواب انتظار نيست
اين آسمان که بدی مامن دعا ديگر به کار دعا برقرار نيست
خلقِی ز جور تو شد بردۀ تو شيخ در منظر خيال تو جز احتکار نيست
درمانده ايم در طلب نان و ناتوان اندر خيال شيخ ولی جز ضرار نيست
ضحاک گونه چنان می کشد ز خلق گويا که کاوه درين روزگار نيست
داند که کاوۀ آيندمان زنست در کشتن زنان دگر او را قرار نيست
19/09/2022
Comments