دوستی پرسيد چه ميکنی؟ گفتم، زندگی!
گفت پس از هفتاد سال، حالی از همۀ کردنيها، زندگی را ميکنی؟
گفتم آری، همينست باری.
تا جوان بودم و نادان، زندگی ما را همی کرد،
چون پير شدم و به زعم خويش آگاه، گاهی زندگی مرا و گاه من زندگی را می کنم.
البته هنوز هم ايشان بيشتر!
من از آن که زندگی ما را ميکند چيزی نميگويم که تعريفی ندارد،
تورا هم ميکند اما دم بر نمي آوری!
پس بيا تنها از بخش دلپذيرِ کردن گهگاهه زندگی يا گهگاه زندگی کردن بگوئيم، گرچه بکنيم يا بکند، لذتش از اوست و دردش از ما!
Comments