اوائل کار گزارش می رسيد که تعداد قابل ملاحظه ای از کارگران ايرانی با تمارض و انواع تنبلی، از زير کار شانه خالی ميکردند که نه تنها بازده کار را پائين می آورد، بلکه عملشان بد آموزی هم داشت، بدينصورت که تعداد مريض های (خوشگذران) هر روز زيادتر ميشد.
در آغاز تصور مي کردم که شايد آب و هوای بيگانه بيمارشان کرده، اما کم کم مشکوک شدم، بدينسان روزی بی خبر از مسکو به سورگوت رفتم، از سرکارگر ايرانی صورت مريضها را خواستم و حالشان را پرسيدم که البته ايشان هم دلسوزانه لاپوشانی ميکرد.
بلافاصله به همراه چند نگهبان قوی هيکل و سرکارگر ايرانی عازم خوابگاه شديم.
خوابگاه طبقۀ چهارم (آخر) بود، از پله ها بالا رفتيم و در زديم و چون ديده بودند که ما هستيم، درب را باز نمی کردند و سرآخر که دستور شکستن درب را دادم، درب را باز کردند!
به داخل رفتيم و يک نگهبان را مامور کردم جلوی درب بايستد و به کسی اجازۀ رفت و آمد ندهد.
از حدود بيست و چند کارگر مريض چهار نفر در تختخوابهايشان استراحت ميک ردند و چون پرسيديم که آنها کجا هستند، کسی چيزی نگفت و چون فشار را زياد کرديم يکيشان گفت، گمانم کنار رودخانه به پيک نيک رفته اند.
اينها را گفتم بروند سر پروژه، و به اتفاق بقيه رفتيم کنار رودخانه که شاهد خوشگذرانی حضرات شديم، آنهم عيش و حالی با کباب و شراب!
به محض ديدن ما يکيشان گفت، آقا اينا مال ما نيست، پرسيدم پس مال کيست؟ دور و برش کسی را نيافت چون روز غيرتعطيل بود و همه سرکارشان بودند، نگاهی انداخت در يک کيلومتری عده ای مشغول کباب کردن گوشت بودند و اين گفت آنها آقا.
من بسيار خشمگين شدم و گفتم می پرسيم و اگر مال آنها نباشد و تو دروغ گفته باشی، همه را سنگين جريمه ميکنيم، يکی که گويا عاقل تر بود گفت نه آقا ما بوديم و نادانی کرديم، حالا هرچه بگوئيد اجراء مي کنيم.
اينها را به سر کار فرستاديم تا تکليفشان معلوم شود.
ما يک شيوۀ استخدام داشتيم بدينصورت که درآمد ماهانۀ کارگران در ايران، که سه نفر آن را گواهی کنند، از روز اول به دلار به آنها پرداخت می شد، از جلوی درب منزلشان به بعد، کليه هزينه های آنها در ايران و روسيه تا برگشت به عهدۀ شرکت بود.
البته روش تشويق و تنبيه هم داشتيم، بدينصورت که آنها که خوب کار ميکردند جايزۀ نقدی به حقوقشان اضافه ميشد و برعکس آنها که بد کار ميکردند جريمۀ مالی می شدند.
اين ماجرا به ظاهر گذشت اما دهها ماجرای ديگر را بعضی از کارگران برايمان بوجود آوردند که هريک داستانی تلخ دارد که به بعضی از آنها نگاهی می اندازم.
ادامه دارد
Comments